Protests

تأثیرات سوء ممنوعیت ها و محرومیت های کار و آموزش بر زنان

تأثیرات سوء ممنوعیت ها و محرومیت های کار و آموزش بر زنان

یکی از ویژه گی های منحصر به انسان، آموزش علم و دانش است که دیگر موجودات علی الرغم همه خصایل و خصایص شامل رشد، تکامل و تکاثر به نسبت عدم عقل جزوی هیچ گاهی همپایه با انسان نبوده اند. از سوی هم؛ کار، زحمت و تلاش از جوهر اخلاقی و فطری انسان بر شمرده می شوند. افزون بر آن که انسان توسط علم و کار امور زندگی خویش را اداره و تأمین می نماید، این دو فکتور منتج بر تثبیت هویت و شخصیت و موجب نشاط و شادابی بر فرد می گردد.
نظام آفرینش و خلقت جهان هستی بر علم و دانش و کار و کوشش استوار است و بقای زنده گی انسانها و جامعه بشری به آن وابسته است.  کار، بر سلامت جسم و روح انسان اثر گذار می باشد و با سلامت فرد، سلامت جامعه نیز تضمین میگردد و این تأثیر غیر قابل انکار است. کار علاوه بر فقر زدایی از جامعه موجب رشد و شکوفایی اقتصادی جامعه نیز میشود.
جامعه بشری زمانی به اعتلا، رفاه و آسایش واقعی دست می یابد که هر فرد و عنصر شامل در این محوطه برخوردار از این دو نعمت متعالی و عالی بوده باشد. خود کفایی هر جامعه به میزان، نوع عملکرد و سطح دانش و آگاهی افراد آن وابستگی دارد. فرد خود کفا، برای  خود کفا شدن خانواده مؤثر بوده و در سطح بزرگ افراد و خانواده های خود کفا، برای یک ملت با رفاه بسنده و ضروری می باشد.  
 در تعریف اصطلاحی کار، هر فعالیت فکری و بدنی که به تولید کالا یا خدماتی می انجامد و به آن دستمزدی تعلق میگیرد، واژه کار اطلاق میشود. در این صورت؛ کار یک ضرورت اجتماعی است که از ماحصل آن، هم کارگر و هم دیگران بهره می برند و فرد و جامعه به مرزهای ترقی و خوشبختی مقرون گردیده و باعث آبادی و شکوفایی همان سرزمین میشود.  
در واقع علم و کار جوهر انسان است و همین هر دو معقولیت و معنویت آدمی را برجسته ساخته او را از دیگر مخلوقات متمایز می سازد. اما اگر این دو ضرورت و این دو امتیاز، از جامعه انسانی حذف گردد و یا به نحوی از آن چشم پوشی صورت گیرد؛ وضعیت دگرگون گشته و حیات انسانی به انقراض کشانیده می شود.
بیسوادی نامی از جهل و تاریکی است و بیکاری نیز مایه فقر و افسرده گی. هر گاه این دو پدیده منفی و مهلک بر حیات مادی و معنوی انسان حاکم گردد، دیگر تعریفی از بشر و جامعه بشری وجود نخواهد داشت.
دو سال از حاکم شدن همچو وضعیت در افغانستان می گذرد. حلقه را که حلقات زورگو، حاکمان ددمنش، لشکر جهل و دشمنان روشنایی در گردن مردم انداخته اند، روز به روز و لحظه به لحظه تنگ تر می نمایند، صدا ها و ناله ها را در گلو ها خفه نموده و با شیوه جدیدی از تبهکاری که همانا مرگ تدریجی و جان گداز است برای تجربه نمودن دختران و زنان افغانستان به ارمغان آورده اند. در واقع این دو عامل؛ موجب فقر، افسرده گی، نومیدی و خود کشی میان این توده عظیم انسانی در جامعه افغانستان شده است.
علم و دانش و کار و تلاش از نیازمندی های واقعی و ضروری انسان است که کتمان این دو واقعیت، انکار از فطرت خلقت و ماهیت انسانی میتواند باشد. همان گونه که کار و تلاش موجب احیای حیات انسانی است به همان اندازه دانش و آگاهی نیز از اسباب زنده نگهداشتن ماهیت یک ملت بر شمرده می شود.
مردم جنگ دیده و رنج کشیده افغانستان در این برهه حساس برای آن کار می نمایند تا زنده بمانند و آن هم در صورتی که اگر به آن دسترسی داشته باشند، نه این که به مفهوم واقعی آن زنده گی نمایند، در حالی که مفهوم واقعی زنده گی کردن که شامل تمامی جنبه های آسایش و رفاه است، برای این مردم و این ملت در حال حاضر به یک رؤیا و یک امر مهال مبدل شده است.
ولی مردم به گونه اخص دختران و زنان که عشق وافر و علاقه شدید و خالصانه به کشور شان دارند، برای محو نشدن نام و نشان ملت و میهن شان به آموزش، پرورش و گسترش دانش نیازمند اند. زنان افغانستان  طی ادوار تاریخ به خصوص چندین دهه گذشته با وصف متحمل شدن انواع مشقت و کشیدن بار خشونت دست از پرورش فرزندان وطن برنداشتند و در این راه همچو مبارزین واقعی و فدائیان راستین مادر وطن سلحشورانه رزمیدند. ولی حالا ممنوعیت تعلیم، و دیگر حقوق و آزادی های زنان محرومیت از آنها، سنگین ترین ضربه بر پیکر مجروح جامعه بشری که دختران و زنان افغانستان را هدف قرار داده است، وارد می شود. پیامد های ناگوار این ظلم نا روا و این جفای نا بخشودنی، هیچ گاه جبران نخواهد شد.  
این دو حق که رمق حیات فرد و جامعه اند، متأسفانه در این دو سال اخیر بر روی آنها پا گذاشته شده و مردم و جامعه به گونه سیستماتیک به پرتگاه نابودی سوق داده شده اند. در این اواخر بستن دروازه های اشتغال، حرفه و یا وظایف اجتماعی که منحصر و ویژه دختران و زنان اند و از عواید آن مخارج و مصارف خود و خانواده های شان را تأمین می نمودند، عملاً زنگ خطر نابودی این قشر جامعه به صدا در آمده است.
ابتلا به افسرده گی، بیماری های روانی و در نهایت خود کشی دختران و زنان از پیامد های ناگوار همچو محرومیت ها و ممنوعیت های وضع شده در کشور می باشد. دامنه این وضعیت همچو ادامه خواهد یافت و جامعه افغانستان به یک بحرانی بشری مواجه شده است.
اکنون که دختران و زنان افغانستان در این کویر سوزان و وادی نابودی تنها رها شده اند، و در هر گوشه و کنار مورد انواع خشونت و تجاوز قرار می گیرند. با وصف آگاهی جامعه جهانی از وضعیت جاری در افغانستان، سکوت و عدم تمایل برای پایان دادن شرایط کنونی، چنین استنباط به عمل می آید که همه عوامل و جریان های دخیل در این راستا، منافع استراتیژیک شان را نسبت به سرنوشت دختران و زنان افغانستان ترجیح داده اند.  
ما دختران و زنان  افغانستان چون آهن گداخته که از کوره آتش با شهامت و شجاعت بیرون بر آمده ایم، از تجربیات گذشته و حال این آموزه را فرا گرفته ایم که هرگز سر تسلیم به دشمنان انسانیت و حُریت خم نخواهیم نمود، زیرا آرمان و اهداف را که برای آن به مبارزه برخواسته ایم، مقدس تر و ارزشمند تر از همه داشته های ما می باشد.
نویسنده : مریم معروف آروین رهبر جنبش شنبه های ارغوانی